با این مدرسه جدیده اصلا نتونستم کنار بیام تا الان
بی نظمه خیلی
همت که بودم واقعا همه چیز منظم و تمیز بود ولی اینجا کاملا برعکسه
کلا 15 نفر از بچهای ما اومدن اینجا
10 تا تجربی ، 2 تا انسانی و 3 تا هم ریاضی
بقیه همه از مدرسه بینایی اومدن و تک و توک عادی
بینایی هام نمونه ان
با معاون پرورشی کلاس دفاعیو داریم بعد یکی یکی بلندمون کرد که چه کارای هنری بلدین از آشپزی تا مسابقات و اینا
بچهای بینایی همشون بلند میشدن میگفتن فلانیم از مدرسه شهید بینایی معدلم 20 کار با مس و نقاشی و طراحی و اینا 
بعد یکی بلند شد گف من کیکم درست میکنم
 معاونه گف خوش بحال مادراتون که دختر دارن من دوتا پسرم که تو آشپزی و اینا بدردم نمیخورن
عاقا اینا یه کلمه شنیدن پسر داره
دیگه یکی گف خانوم من غذای اصلیو درست میکنم مامانم ژله و کیک:|
اون یکی جَو گرفتش که خانوم من ژله کیک نسکافه قهوه بستنی کافی شاپ!!!! اینا بلدم درست کنم
بعد معاونه گف کافی شاپ بلدی درست کنی؟:| ینی چی؟:|
رفیقش برگشت گف مامانش کافی شاپ داره اینم چرت میگه
بچه رو ضایع کرد
خلاصه که امروزم معلم شیمیه اومده میگه من همسن مادرای شمام پسرم از شما بزرگتره یازدهمه:|
عربیه دوباره اومد پسرشو به رخمون کشید/:
معلم دینی مدرسه قبلیمون میومد سر کلاس میگف "رفته بودم میدون فاطمی ، بعد یه پسره افتاده بود دنبالم بهش گفتم من سن مادرتو دارم خجالت بکش بعد پسره هم میگفته عع جدی میگی؟ اصن بهت نمیخوره"
با صدای پر از اِفِه و نازک بخونین:|
حالا مشخصات ظاهری و اخلاقیشم سگ ، چاق :| ، همچین بگی نگی شوخ هم بود
ما که هیچکدوم خوشمون نمیومد ازش حالا اومدیم اینجا معلم عربیه کپی همونه:| فقد اون یذره شوخ طبعی رو هم نداره دیگ-_- هاپو کمشه:/
یه کلام بهش گفتم من نمیخوام نکات رو تو دفتر بنویسم و تو کتاب مینویسم میخواس منو بخوره-_-
وای چقد حرف زدم:|
شروع شد دوباره چرت و پرت نویسیام:|
خب فعلا به درسای خوشگلتون میسپارمتون
آخ راستی فردا برنامم اینه :
ریاضی ، هندسه ، ریاضی ، زبان ، تفکر =|
مغزم قراره متلاشی بشه =)
دیگه بسه فعلا بابای رفقا =)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها